اسپندیادلغتنامه دهخدااسپندیاد. [ اِ پ َ ] (اِخ ) اسپندیاذ. یا اسپندیات ، در پهلوی نام اسفندیار پسر گشتاسب است . رجوع به ایران در زمان ساسانیان ترجمه ٔ یاسمی ص 63 و مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 364 و رجوع به اسفندیار شود.
اسپندادفرهنگ نامها(تلفظ: espan dād) (اوستایی) (= سپنداد) ، از نامهای خاص در عهد باستان ، به معنی مقدس آفریده یا آفریدهی (خرد) پاک .
سپنت داتلغتنامه دهخداسپنت دات . [ س ِ پ َ ت ُ دا ] (اِخ ) مغی که نامش اسفندیار بود. رجوع به اسپندیاد و اسپندیار و اسفندیار و ایران باستان ص 530، 531، 482، 483، <
وستادلغتنامه دهخداوستاد. [ وَ ] (ص ، ق ) بسیار. (فرهنگ فارسی معین ).توضیح اینکه این کلمه در فرهنگها به صورت «وستاد» و «وستاذ» و «وسناد» آمده . در لغت فرس اسدی چ اقبال ص 106 آمده : وسناد بسیار باشد. رودکی گوید : امروز به اقبال تو ای