ایستاپشتة هوادهیشدهaerated static pile, ASPواژههای مصوب فرهنگستاننـوعی روش هوادهی واداشته (forced aeration) در فرایند پوسش که در آن از طریق لولههای مشبک واقع در زیر پشته، با یک دمنده، هوا را از درون پشته عبور میدهند
اسیبلغتنامه دهخدااسیب . [ ] (اِخ ) صحرائی در خوارزم : شاه ملک فرودآمد با لشکر بسیار بصحرائی که آنرا اسیب گویند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 689 و چ ادیب ص 704).
اسیبلغتنامه دهخدااسیب . [ اَ ] (اِ) سیب . در لاهیجان و دیلمان و رودسر، اُسیب گویند. (جنگل شناسی تألیف کریم ساعی (ج 1 ص 237).
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات
یعاسیبلغتنامه دهخدایعاسیب . [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ یعسوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار) (آنندراج ). رجوع به یعسوب شود.
مناسیبلغتنامه دهخدامناسیب . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ منسوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به منسوب شود.
اسیبلغتنامه دهخدااسیب . [ ] (اِخ ) صحرائی در خوارزم : شاه ملک فرودآمد با لشکر بسیار بصحرائی که آنرا اسیب گویند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 689 و چ ادیب ص 704).
اسیبلغتنامه دهخدااسیب . [ اَ ] (اِ) سیب . در لاهیجان و دیلمان و رودسر، اُسیب گویند. (جنگل شناسی تألیف کریم ساعی (ج 1 ص 237).