لغتنامه دهخدا
اشعال .[ اِ ] (ع مص ) اشعلت النار فاشتعلت ؛ افروختم آتش راپس برافروخته شد. (منتهی الارب ). || اشعل ابله بالقطران ؛ درگرفت شتران خود را بقطران . (منتهی الارب )؛ کثَّره علیها. (اقرب الموارد). || پراکنده کردن اسبان را در غارت و جز آن . (منتهی الارب ). اشعل الخیل فی الغارة؛ بثها.