اشمونینلغتنامه دهخدااشمونین . [ اُ ن َ ] (اِخ ) (مثنی ) شهری است به صعید اوسط. (منتهی الارب ). شهری است در صعید مصر (192، 11) که در 1720 م . مجرای نیل را از آن برگرداندند و در نتیجه پس از آنکه ی
آسمانگونلغتنامه دهخداآسمانگون . [ س ْ / س ِ ] (ص مرکب ) برنگ آسمان .لاجوردی . کبود : پیلغوش ، گلیست چون سوسن آزاد، آسمانگون و در کنارش رَخنگکی . (فرهنگ اسدی ، خطی ). و پیراهن قباد آسمانگون بود و سپیدی آمیخته . (مجمل التواریخ ). پیراهن وشی
آسمانگونیلغتنامه دهخداآسمانگونی . [ س ْ / س ِ ](حامص مرکب ) برنگ آسمان بودن . چون آسمان بودن . || (ص نسبی ) برنگ آسمان . آسمانجونی . لاجوردی .
بانوبلغتنامه دهخدابانوب . (اِخ ) نام سه قریه است در مصر در مشرق و مغرب و اشمونین . (از معجم البلدان ).
دیر بانوبلغتنامه دهخدادیر بانوب . [ دَ رِ ] (اِخ ) دیری است در مصر در یکی از اعمال اشمونین . (از تاج العروس ).
دیر بهورلغتنامه دهخدادیر بهور. [ دَ رِ ؟ ] (اِخ ) دیری است درقاهره در یکی از اعمال اشمونین . (از تاج العروس ).
دیرالنجملغتنامه دهخدادیرالنجم . [ دَ رُن ْ ن َ ] (اِخ ) دیری است بمصر در یکی از اعمال اشمونین . (از تاج العروس ).
اثلیدملغتنامه دهخدااثلیدم . [ اَ دِ ] (اِخ ) قریه ای است از ناحیه ٔ اشمونین به مصر. (معجم البلدان ) (مراصد).