اشناجلغتنامه دهخدااشناج . [ اِ ] (ع مص ) اشناج جلد؛ ترنجیده شدن و درهم کشیده شدن پوست از گرما یا سرما. (از المنجد).
اسپناجلغتنامه دهخدااسپناج . [ اِ پ َ ] (اِ) اسفناج است که سبزی آش باشد. (برهان ). تره ٔ معروف . سپاناخ . اسفاناخ . سفاناخ . اسپاناخ . اسپانج . سبانج . (مهذب الاسماء). رجوع به اسفناج شود.
اسپینوزلغتنامه دهخدااسپینوز. [ اِ ] (اِخ ) (جبال ...) سلسله ٔ جبال سِوِن جنوبی ، در ایالات هِرُلت ،تارن و اَوَیرُن . مرتفعترین قله ٔ آن 1126 گز است .
هشنیزلغتنامه دهخداهشنیز. [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از بخش گاوبندی شهرستان لار دارای 428 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات ، صیفی و تنباکو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).