اصحللغتنامه دهخدااصحل . [ اَ ح َ ] (ع ص ) مرد گلوگرفته و گرفته آواز. (منتهی الارب ). مرد گلوگرفته آواز. (ناظم الاطباء). گران آواز. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد).
اصل دوقطبی محوریaxial dipole principleواژههای مصوب فرهنگستاناصلی اساسی در دیرینهمغناطیس که بیانگر انطباق تقریبی محور دوقطبی زمینمغناطیسی با محور چرخشی زمین در تمام زمانهای زمینشناختی است
اسهللغتنامه دهخدااسهل . [ اَ هََ ] (اِخ ) ابن حاتم مکنی به ابوحاتم بصری . محدث است . (کتاب الکنی للدولابی ج 1 ص 141 س 25).
اسهللغتنامه دهخدااسهل . [ اَ هََ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سهل . آسان تر. سهل تر. اَیسر. اَسمح . اَهون .
اشعللغتنامه دهخدااشعل . [ اَ ع َ ] (ع ص ) اسب اشعل ؛ اسبی که در دم یا در پیشانی آن سپیدی بود. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || مرد اشعل ؛ که حلقه ٔ چشم او بسرخی زند. مؤنث : شَعْلاء. ج ، شُعْل . (از اقرب الموارد).
اشهللغتنامه دهخدااشهل . [ اَ هََ ] (اِخ ) ابن اراش ، فرزند انماربن اراش ، از قبیله ٔ نزار در عهد جاهلیت بودو او فرزندان بسیار داشت . و اشهل از بجیله دختر صعب بن سعد عشیرة بود. رجوع به بلوغ الارب ج 1 ص 306 شود.