اطالغتنامه دهخدااطا. [ اَ ] (اِ) درخت پده است که بعربی غرب خوانند و آنرا هیچ ثمر نیست و صمغ آن بهترین بوده است و تا زخمی بپای آن نزنند و نشکافند صمغ از آن برنیاید، عصاره ٔ برگ آنرا بر گوشی که از آن ریم می آمده باشد بچکانند نافع بود. (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). مأخوذ از یونانی ، درخت پد
مأمور کردنattachواژههای مصوب فرهنگستان1. استقرار موقت یگانها یا کارکنان در یک سازمان 2. اعزام افراد برای انجام اموری که فرعی یا موقتی است، ازجمله مأموریت دادن به آنها برای تدارک جا و سهمیۀ جیرۀ نیروها
حثالغتنامه دهخداحثا. [ ح ِ ] (اِخ ) موضعی به شام در گفته ٔ عدی بن رقاع :یا من رای برقاً ارقت بضوئه امسی تلالاً فی حوارکه العلی فاصاب أیمنه المزاهر کلهاو اقتم أیسره أثیدة فالحثا.(معجم البلدان ).
اطایفلغتنامه دهخدااطایف . [ اُ ی ِ ] (اِخ ) اُطائف . موضعی است در شعر مرقش :بودک ما قومی اذاما هجوتهم اذا هب فی المشتاة ریح اطائف .(از معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ).
اطارشةلغتنامه دهخدااطارشة. [ اَ رِ ش َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اطروش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به اطروش شود.
غربلغتنامه دهخداغرب . [ غ َ رَ ] (ع اِ) درخت پده . (منتهی الارب ) (برهان قاطع) . نام درختی است که هرگز بار و میوه ندهد. (برهان قاطع ذیل پده ). درخت پده که کبودرنگ باشد و بر لب رودخانه ها روید، و در صحاح به معنی درخت سپیدار نوشته . (آنندراج ) (از غیاث اللغات ). پُده ، و گویند سپیددار است . (م
یرلیغلغتنامه دهخدایرلیغ. [ ی َ ] (مغولی ، اِ) فرمان پادشاهی . (غیاث ). اجازه و حکم و فرمان شاه یا امیر. (یادداشت مؤلف ). فرمان پادشاهان که آن را مثال و منشور نیز گویند و یرلغ مخفف آن است . (آنندراج ). یرلغ. برات و سند و فرمان پادشاهی بخصوص فرمان خان تاتارستان . (ناظم الاطباء) <span class="hl"
اطایفلغتنامه دهخدااطایف . [ اُ ی ِ ] (اِخ ) اُطائف . موضعی است در شعر مرقش :بودک ما قومی اذاما هجوتهم اذا هب فی المشتاة ریح اطائف .(از معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ).
اطارشةلغتنامه دهخدااطارشة. [ اَ رِ ش َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اطروش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به اطروش شود.
زولاطالغتنامه دهخدازولاطا. (ع اِ) زَلَطه . زولَطه . زولُطو. زولوطة. ازلوط. زلط. ظلظ. ایزلوط. ایزولطه . قطعه ای از مس یا معدنی برابر با سی پاره و آن در ترکیه رواج داشت و در ابتدای پیدایش هشتاد پاره بود آنگاه به سه چهارم قرش صحیح یا صاغ رسید و در سوریه ولبنان رایج بود... رجوع به نقودالعربیه ص <sp
دیر باطالغتنامه دهخدادیر باطا. [ دَ رِ] (اِخ ) واقع است در السن بین موصل و تکریت و هیت ودیر حمار نیز نامیده میشود بین آن و دجله فاصله ای است و آن را دری است از سنگ . (از معجم البلدان ج 2).
مواطالغتنامه دهخدامواطا. [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) مواطاة. مواطات . وطاء. مواطاة. سازش . موافقت . سازواری . سازگاری . قرارداد. قول وقرار. ساخت و پاخت . باهم ساختگی : کس را شبهت نماند که گریختن از سمرقند از سر مواطایی بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغتنام
راطالغتنامه دهخداراطا. (اِخ ) نام طبیبی است . و صاحب الابنیة عن الحقائق الادویة مکرر از او روایت می آورد از جمله در باب لحوم در پایها (پاچه ها). (یادداشت مؤلف ).