اعتدال بهاریلغتنامه دهخدااعتدال بهاری . [ اِ ت ِ ل ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اعتدال ربیعی . یکی را اعتدال بهاری خوانند و این آن است که چون آفتاب از وی بگذرد به نیمه ٔ شمالی از منطقةالبروج شود. (از التفهیم ). و رجوع به اعتدال ربیعی شود.
اعتدال بهاریvernal equinoxواژههای مصوب فرهنگستان1. یکی از دو نقطۀ تلاقی استوای آسمان و دایرهالبروج که وقتی مرکز خورشید به آن نقطه میرسد، سال شمسی نو میشود 2. زمانی که خورشید به این نقطه در آسمان برسد متـ . اعتدال ربیعی
اعتداللغتنامه دهخدااعتدال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) میانه حال شدن در کمیت . (ناظم الاطباء). میانه حال شدن در کمیت و کیفیت . (منتهی الارب ). میانه حال شدن در گرمی و سردی و خشکی و تری یا در طول و عرض . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). میانه حال گردیدن در کمیت و کیفیت . (از اقرب الموارد). توسط حالی میان دو ک
اعتذاللغتنامه دهخدااعتذال .[ اِ ت ِ ] (ع مص ) بر جاده راه رفتن . (منتهی الارب ). بر جاده رفتن . (ناظم الاطباء). || میانه روی کردن . || دیگر باره تیر انداختن . || نکوهش پذیرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اعتدالفرهنگ فارسی عمید۱. میانهروی.۲. (اسم) حد وسط گرما و سرما یا خشکی و رطوبت.۳. میانهحال شدن.۴. برابر شدن.۵. [قدیمی] راست شدن.⟨ اعتدال خریفی: (نجوم) اول پاییز که درازی روز و شب متساوی میشود و هوا هم معتدل میگردد.⟨ اعتدال ربیعی: (نجوم) اول بهار که درازی روز و شب متساوی می
اعتدالtemperamentواژههای مصوب فرهنگستان1. تعدیل جزئی فواصلی که ازنظر صداشناسی خالص و دقیقاند 2. هر گام یا نظام کوک که در آن فواصلی که ازنظر صداشناسی خالص و دقیقاند تعدیل جزئی شده باشند
تقدیم اعتدالینprecession of the equinoxesواژههای مصوب فرهنگستانجابهجایی نقاط اعتدال بهاری و پاییزی روی منطقهالبروج
نقطۀ اول حَمَلfirst point of Ariesواژههای مصوب فرهنگستاننقطهای در استوای آسمانی که بعد را نسبت به آن میسنجند و همان نقطۀ اعتدال بهاری است
روز نجومیsidereal dayواژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ زمانی میان دو گذر متوالی نقطۀ اعتدال بهاری از نصفالنهار ناظر
اعتداللغتنامه دهخدااعتدال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) میانه حال شدن در کمیت . (ناظم الاطباء). میانه حال شدن در کمیت و کیفیت . (منتهی الارب ). میانه حال شدن در گرمی و سردی و خشکی و تری یا در طول و عرض . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). میانه حال گردیدن در کمیت و کیفیت . (از اقرب الموارد). توسط حالی میان دو ک
اعتدالفرهنگ فارسی عمید۱. میانهروی.۲. (اسم) حد وسط گرما و سرما یا خشکی و رطوبت.۳. میانهحال شدن.۴. برابر شدن.۵. [قدیمی] راست شدن.⟨ اعتدال خریفی: (نجوم) اول پاییز که درازی روز و شب متساوی میشود و هوا هم معتدل میگردد.⟨ اعتدال ربیعی: (نجوم) اول بهار که درازی روز و شب متساوی می
اعتدالtemperamentواژههای مصوب فرهنگستان1. تعدیل جزئی فواصلی که ازنظر صداشناسی خالص و دقیقاند 2. هر گام یا نظام کوک که در آن فواصلی که ازنظر صداشناسی خالص و دقیقاند تعدیل جزئی شده باشند
اعتداللغتنامه دهخدااعتدال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) میانه حال شدن در کمیت . (ناظم الاطباء). میانه حال شدن در کمیت و کیفیت . (منتهی الارب ). میانه حال شدن در گرمی و سردی و خشکی و تری یا در طول و عرض . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). میانه حال گردیدن در کمیت و کیفیت . (از اقرب الموارد). توسط حالی میان دو ک
اعتدالفرهنگ فارسی عمید۱. میانهروی.۲. (اسم) حد وسط گرما و سرما یا خشکی و رطوبت.۳. میانهحال شدن.۴. برابر شدن.۵. [قدیمی] راست شدن.⟨ اعتدال خریفی: (نجوم) اول پاییز که درازی روز و شب متساوی میشود و هوا هم معتدل میگردد.⟨ اعتدال ربیعی: (نجوم) اول بهار که درازی روز و شب متساوی می
اعتدالtemperamentواژههای مصوب فرهنگستان1. تعدیل جزئی فواصلی که ازنظر صداشناسی خالص و دقیقاند 2. هر گام یا نظام کوک که در آن فواصلی که ازنظر صداشناسی خالص و دقیقاند تعدیل جزئی شده باشند