احراقلغتنامه دهخدااحراق . [ اِ] (ع مص ) سوختن . (زوزنی ). سوزانیدن . (تاج المصادر).بسوزانیدن . نیک سوزانیدن . (منتهی الارب ) : هست سرمایه ٔ احراق جهانی شرری . || سوز آوردن . || حریقه ساختن . (و حریقه طعامی است ) . (منتهی الارب ). || اذیت رسانیدن . (منتهی الارب )
اژهراکلغتنامه دهخدااژهراک . [ اَ ژِ هََ ] (اِخ ) نام ضحاک است بزبان پیشینگان . (نسخه ای از لغت فرس اسدی ). و شعوری این بیت دقیقی را شاهد آورده است : ایا شاهی که ملک تو قدیم است نه باکت برده ٔ ناک اژهراکا. و رجوع به اژدهاک شود.
اعرقةلغتنامه دهخدااعرقة. [ اَ رِ ق َ ] (ع اِ) ج ِ عِراق ، بمعنی کرانه ٔ آب یا ساحل دریا و جز آن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عُرق . عُرُق . (اقرب الموارد).
اعراقلغتنامه دهخدااعراق . [ اِ ] (ع مص ) به عراق رفتن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رفتن بعراق . (از اقرب الموارد). بعراق شدن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || پر نکردن دلو و قِربه ، یقال : اعرق الدلو اعراقاً؛ پر نکرد دلو را و کذا اعرق القربة. (منتهی الارب ). پر نکردن ظرف
اعرقةلغتنامه دهخدااعرقة. [ اَ رِ ق َ ] (ع اِ) ج ِ عِراق ، بمعنی کرانه ٔ آب یا ساحل دریا و جز آن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عُرق . عُرُق . (اقرب الموارد).