اعسجاجلغتنامه دهخدااعسجاج . [ اِ س ِ ] (ع مص ) خمیدن در رفتار از پیری : اعسج الشیخ اعسجاجاً. (ناظم الاطباء). اعوجاج و مضی بر اثر پیری . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). در منتهی الارب اعساج بدین معنی ذکر شده است . رجوع به اعساج شود.
اعساجلغتنامه دهخدااعساج . [ اِ ] (ع مص ) خمیدن دررفتار از پیری . یقال : «اعسج الشیخ ؛ ای مضی و تعوج کبراً». (منتهی الارب ). اِعسِجاج . یقال : «اعسج الشیخ ؛ مضی و تعوج کبراً». (متن اللغة) (از اقرب الموارد).