اعلاملغتنامه دهخدااعلام . [ اِ ] (ع مص ) آگاهانیدن و آگاه گردانیدن . (آنندراج ). آگاه گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باخبر ساختن کسی را. و بدین معنی بنفسه متعدی است و بوسیله ٔ باء نیز متعدی شود. یقال : اعلمه الخبر و بالخبر. راغب گوید: «اعلم » و «علم » در اصل بیک معنی است جز آنکه اعل
احلاملغتنامه دهخدااحلام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حِلْم . بردباریها. سکون ها. وقارها. عقلها. || ج ِ حُلْم . خوابهای شیطانی . (ملخص اللغات حسن خطیب ). بنات اللیل . (المرصع). بنات الکری . (المرصع). خوابها. خواب های شوریده که آن را تعبیری نتوان کرد. (مؤیدالفضلاء). خوابهای پریشان . هر آنچه شخص خفته در
اعلاملغتنامه دهخدااعلام . [ اَ ](ع اِ) ج ِ عَلَم . علمهای فوج و بیرقها. (آنندراج ). ج ِ عَلَم ، درفش و پرچم . (منتهی الارب ). ج ِ عَلَم ، رایت . درفش . (از اقرب الموارد). علمها. درفشها. (ناظم الاطباء). تقول : هو من اعلام العلم الخافقة. (از اقرب الموارد). قلقشندی آرد: اعلام از اسباب پادشاهی و آ
جذب سریعrapid intakeواژههای مصوب فرهنگستانتشکیل اولین جلسۀ مشاوره ظرف 48 ساعت پس از اعلام آمادگی مُراجع برای شروع درمان
نامزدفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه برای گرفتن شغلی یا تصدی پستی اعلام آمادگی میکند: نامزد ریاست جمهوری.۲. دختر یا پسر جوانی که برای زناشویی قولوقرار گذاشته باشند.۳. کسی که برای کاری در نظر گرفته شده.
اعلاملغتنامه دهخدااعلام . [ اِ ] (ع مص ) آگاهانیدن و آگاه گردانیدن . (آنندراج ). آگاه گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باخبر ساختن کسی را. و بدین معنی بنفسه متعدی است و بوسیله ٔ باء نیز متعدی شود. یقال : اعلمه الخبر و بالخبر. راغب گوید: «اعلم » و «علم » در اصل بیک معنی است جز آنکه اعل
اعلاملغتنامه دهخدااعلام . [ اَ ](ع اِ) ج ِ عَلَم . علمهای فوج و بیرقها. (آنندراج ). ج ِ عَلَم ، درفش و پرچم . (منتهی الارب ). ج ِ عَلَم ، رایت . درفش . (از اقرب الموارد). علمها. درفشها. (ناظم الاطباء). تقول : هو من اعلام العلم الخافقة. (از اقرب الموارد). قلقشندی آرد: اعلام از اسباب پادشاهی و آ
اعلامدیکشنری فارسی به انگلیسیacknowledgement, acknowledgment, airing, announcement, annunciation, broadcast, declaration, enunciation, proclamation, publication
اعلاملغتنامه دهخدااعلام . [ اِ ] (ع مص ) آگاهانیدن و آگاه گردانیدن . (آنندراج ). آگاه گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باخبر ساختن کسی را. و بدین معنی بنفسه متعدی است و بوسیله ٔ باء نیز متعدی شود. یقال : اعلمه الخبر و بالخبر. راغب گوید: «اعلم » و «علم » در اصل بیک معنی است جز آنکه اعل
اعلاملغتنامه دهخدااعلام . [ اَ ](ع اِ) ج ِ عَلَم . علمهای فوج و بیرقها. (آنندراج ). ج ِ عَلَم ، درفش و پرچم . (منتهی الارب ). ج ِ عَلَم ، رایت . درفش . (از اقرب الموارد). علمها. درفشها. (ناظم الاطباء). تقول : هو من اعلام العلم الخافقة. (از اقرب الموارد). قلقشندی آرد: اعلام از اسباب پادشاهی و آ
اعلامدیکشنری فارسی به انگلیسیacknowledgement, acknowledgment, airing, announcement, annunciation, broadcast, declaration, enunciation, proclamation, publication