افتراضلغتنامه دهخداافتراض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فریضه کردن و واجب گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سنت ساختن و واجب گردانیدن خدای احکام را بر بندگان . (از اقرب الموارد). واجب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). فَرض . (یادداشت مؤلف ). مفترض الطاعة؛ آنکه اطاعت امر او واجب است . || ن
افتراطلغتنامه دهخداافتراط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فوت گردیدن چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). منقرض شدن و ترس فوت داشتن چیزی را. و به این معنی بصیغه ٔ مجهول استعمال شود. یقال : فلان لایفترط احسانه و برّه ، علی المجهول ؛ ای لاینقرض و لایخاف فوته . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
افترضدیکشنری عربی به فارسیفرض کردن , پنداشتن , گرفتن , برانگاشتن , مسلم دانستن , احتمال کلي دادن , فضولي کردن , فرض کنيد
علی دولابیلغتنامه دهخداعلی دولابی . [ ع َ ی ِ دَ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن محمد دولابی . وی از فقیهانی بود که از مذهب فقهی محمدبن جریر طبری پیروی می کردند و پیش از سال 310 هَ . ق . میزیست . او راست : 1 - اثبات الرسالة. <span class="h
مرسوملغتنامه دهخدامرسوم . [ م َ ] (ع ص ، اِ)نعت مفعولی است از مصدر رَسم . رجوع به رسم شود. || منقوش . (یادداشت مرحوم دهخدا). مرتسم . || نشان کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). داغدار. || آئین کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). رسم شده و معمول شده و مستعمل . (ناظم الاطباء). قاعده ٔ قرار
ابوطاهرلغتنامه دهخداابوطاهر. [ اَ هَِ ] (اِخ ) محمدبن یعقوب بن محمدبن یعقوب بن ابراهیم بن عمربن ابی بکربن محمودبن ادریس بن فضل اﷲبن الشیخ ابی اسحاق ابراهیم بن علی بن یوسف قاضی القضاة مجدالدین الصدیقی الفیروزآبادی الشیرازی اللغوی ، مؤلف کتاب قاموس المحیط و القابوس الوسیط الجامع لما ذهب من کلام ا
لشکرلغتنامه دهخدالشکر.[ ل َ ک َ ] (اِ) سپاه . سپه . جیش . جند. عسکر. (منتهی الارب ). قال ابن قتیبة والعسکر، فارسی معرب . قال ابن درید و انما هو لشکر بالفارسیة و هو مجتمع الجیش . (المعرب جوالیقی ص 230). خیل . حشم . بهمة. (منتهی الارب ). حثحوث . قشون . سریة. (د