افتنانلغتنامه دهخداافتنان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سخن گوناگون آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نوعهای مختلف آوردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). حدیث یا سخن را گوناگون و بنوعهای مختلف آوردن . (از اقرب الموارد). || در اصطلاح علم بدیع صنعتی است که در کلام میان دو فن مانند
افتنانفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) در بدیع، آن است که شاعر در ضمن شعر چند مضمون مختلف مانند تهنیت و تعزیت یا مدح و هجا بیاورد.۲. [قدیمی] سخن گوناگون آوردن.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بکرالعبدی مکنی به ابوطالب . صاحب کتاب شرح ایضاح ابوعلی فارسی . او عالمی نحوی و لغوی و قیم بقیاس و افتنان در علوم عربیت است . و از قاضی ابوسعید سیرافی و ابوالحسن الرّمانی و ابوعلی الفارسی اخذ ادب وعلم کرد و406 هَ .
ذوالوجهینلغتنامه دهخداذوالوجهین . [ ذُل ْ وَ هََ ] (ع ص مرکب ) منافق . خداوندنفاق . دوروی : فقال له الاحنف امسک علیک فأن ذا الوجهین خلیق ان لایکون عنداﷲ وجیهاً. (ابن خلکان . چ فرهاد میرزا ص 250 شش سطر به آخر مانده ). || (اصطلاح بدیع) چنان باشد که کلام مشتمل بر دو
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف ابی یعقوب بن ابراهیم ، مکنی به ابوجعفر و معروف به ابن الدایه و پدر او پسر دایةبن المهدیست و یاقوت گوید: گمان برم که معروف به ابن الدایة همان یوسف راوی اخبار ابویونس باشد وخدای تعالی داناتر است . پدر احمد، یوسف بن ابراهیم کنیت ابوالحسن داشت و ا