افحوصلغتنامه دهخداافحوص . [ اُ ] (ع اِ) خانه ٔ سنگ خوار. ج ، افاحیص . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خانه ٔ مرغ سنگخوار. (آنندراج ). آشیان کبوتر. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). آشیانه ٔ قطات . لانه ٔ مرغ که در زمین باشد. (یادداشت بخط مؤلف ).
افحاشلغتنامه دهخداافحاش . [ اِ ] (ع مص ) فحش گفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). فحش گفتن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
افحشلغتنامه دهخداافحش . [ اَ ح َ ] (ع ن تف ) فاحش تر. بدتر. گزاف تر. (یادداشت بخط مؤلف ). آشکارتر. واضح و بیّن تر: غبن فاحش بل افحش . و اسقاط کافه ٔ خیارات و ادعای غبن و لو کان فاحشا بل افحش .- غبن افحش ؛ غبن فاحش تر. غبن گزاف تر. آن که در معامله کسی بیش از آن حد
افحصدیکشنری عربی به فارسیامتحان کردن , بازرسي کردن , معاينه کردن , بازجويي کردن , ازمودن , ازمون کردن
افاحیصلغتنامه دهخداافاحیص . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اُفحوص ، خانه ٔ سنگ خوار. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ج ِ افحوص ، یعنی جائی که مرغ سنگ خوار خاک آن را دور کند تا در آن تخم کند. (از اقرب الموارد).
ابومقاضلغتنامه دهخداابومقاض . [ اَ م َ ] (ع اِ مرکب ) مَفْعَل ٌ من القیض ، قشرالبیض و هو اُدحی ّالنعامة [لانه ٔ شترمرغ ] و افحوص القطاة [جای چوزه نهادن سنگ خوار]. (المرصّع).
عشلغتنامه دهخداعش .[ ع ُش ش ] (ع اِ) آشیانه ٔ مرغ از هیمه و حطب که بر شاخ درخت باشد، و اگر در دیوار یا عمارت و یا در کوه باشد آن را وکر و وَکن گویند، و اگر آشیانه ٔ او در زمین باشد اُدحی ّ و اُفحوص نامیده میشود. ج ، عِشَشة، عِشاش ، أعشاش . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خانه ٔ مرغ بر