لغتنامه دهخدا
افسوس . [ اَ ] (اِ) فسوس . حسرت . دریغ. کلمه ایست که در وقت حسرت گویند. (آنندراج ).در تأسف و حسرت استعمال شود. (ناظم الاطباء). دریغ و حسرت . اندوه . (فرهنگ فارسی معین ). دریغ. حسرت . ندامت : افسوس که فلان مرد. (از فرهنگ نظام ) : آخر افسوس مان بیای