افسسلغتنامه دهخداافسس . [ اِ ف ِ س ُ ] (اِخ ) افسوس . آفیسس . شهری قدیم در ایونیه ، واقع در ساحل دریای اژه در آنجا معبد آرتمیس - که در شمار عجائب سبعه ٔ عالم است - برپا بود و آن بدست ارستراتس سوخته شد. شورای افسس ، در 431 م . نسطوریوس را محکوم کرد. طبق روایات
افسوسلغتنامه دهخداافسوس . [ اَ ] (اِ) فسوس . حسرت . دریغ. کلمه ایست که در وقت حسرت گویند. (آنندراج ).در تأسف و حسرت استعمال شود. (ناظم الاطباء). دریغ و حسرت . اندوه . (فرهنگ فارسی معین ). دریغ. حسرت . ندامت : افسوس که فلان مرد. (از فرهنگ نظام ) : آخر افسوس مان بیای
افسوسفرهنگ فارسی عمید۱. احساس دریغ، حسرت، و اندوه.۲. [قدیمی] ریشخند؛ استهزا؛ سخریه.۳. [قدیمی] ظلم؛ ستم: ◻︎ ای صدر نائبی به ولایت فرست زود / معزول کن معینک منحوس دزد را ـ زرهای بیشمار به افسوس میبرد / آخر شمار او بکن از بهر مزد را (ناظمالاطبا: لغتنامه: افسوس).۴. [قدیمی] مکروحیله.⟨ افسوس خ
آبسلغتنامه دهخداآبس . [ ب ِ ] (اِخ ) در شرفنامه مسطور است که نام شهری است . (از فرهنگ شعوری ). و ممکن است تصحیف ابسس (صورتی از افسس ) باشد. رجوع به افسس شود.
ارستراتلغتنامه دهخداارسترات . [ اِ رُ ] (اِخ ) وی از افراد گمنام شهر اِفسس بود که برای کسب شهرت و نام جاوید، معبد دیان ، واقع در افسس را که یکی از عجایب سبعه ٔ عالم بود بسوخت و این عمل در همان شبی واقع شد که اسکندر متولد گردید (356 ق . م .) مردم افسس که از این ع
پارهازی یسلغتنامه دهخداپارهازی یس . [ ی ُ ] (اِخ ) نقاش یونانی رقیب زوکسیس . مولد وی بمائه ٔ چهارم قبل از میلاد در افسس بود.