افسللغتنامه دهخداافسل . [ اَ س ُ ] (ع اِ) ج ِ فَسل ، بمعنی شاخ انگور نشاندنی . || مرد فرومایه و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به فسل شود.
عفشللغتنامه دهخداعفشل . [ ع َ ش َ ] (ع ص ) مرد گران جان ثقیل . (منتهی الارب ). مرد سنگین و انبوه . (از اقرب الموارد). عَفَنشل . رجوع به عفنشل شود.
المصلغتنامه دهخداالمص . [ اَ لِف ْ لام ْ میم ْ صادْ ] (حروف مقطعه ) ای انا اﷲ اعلم و افصل ؛ منم خدای که میدانم و پیدا میکنم . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل بن علی ). از فواتح سور قرآن است و سوره ٔ اعراف بدان آغاز میشود. در تفسیر کشف الاسرار (ج 3 ص <span c
بلافصللغتنامه دهخدابلافصل . [ ب ِ ف َ ] (ص مرکب ) (از: ب + لا(نفی ) + فصل ) بی فاصله . بلافاصله . (فرهنگ فارسی معین ). متصل . غیرمنقطع. پیوسته .- اعقاب بلافصل ؛ فرزندان مستقیم .- خلیفه ٔ بلافصل ؛ خلیفه و جانشین بدون واسطه .- <span cl
تالی بلافصلimmediate successorواژههای مصوب فرهنگستانعددی طبیعی که یک واحد بزرگتر از عدد طبیعی مفروض باشد
تجزیۀ سازهای بلافصلimmediate constituent analysisواژههای مصوب فرهنگستانشیوهای در تحلیل ساخـت جمله در زبانشناسی ساختگرا متـ . تجزیۀ سازهای پیاپی