الثغلغتنامه دهخداالثغ. [ اَ ث َ ] (ع ص ) آنکه در زبانش شکستگی باشد یعنی حرف «س » را «ث » یا «ر» را «غ » یا حرفی را بجای حرف دیگر تلفظ کند. (از منتهی الارب ). کسی که بجای «ر» «ل » گوید و بجای «ش « »س ».(غیاث اللغات ). || نیکو برداشته ناشدن زبان جهت گرانی . (منتهی الارب ): و بسیار باشد که مردم
چالتاغلغتنامه دهخداچالتاغ . (اِ) در اصطلاح اهالی «خوار» ورامین نام یکنوع اسباب بازی کودکانه است که آن را در «تهران » جغجغه نامند.
التیاقلغتنامه دهخداالتیاق . [ اِ ] (ع مص ) دوستی راست و خالص کردن با کسی چندانکه بچسبد وی را. || لازم گرفتن کسی را. (منتهی الارب ). || بی نیاز گردیدن . (منتهی الارب ).
التکاکلغتنامه دهخداالتکاک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) انبوهی کردن بر آبخور و جز آن . || درهم پیوستن . || درآمدن لشکر. || خطا کردن در سخن . || درنگ کردن در حجت . (منتهی الارب ).
التکاکلغتنامه دهخداالتکاک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) انبوهی کردن بر آبخور و جز آن . || درهم پیوستن . || درآمدن لشکر. || خطا کردن در سخن . || درنگ کردن در حجت . (منتهی الارب ).