الغاءلغتنامه دهخداالغاء. [ اِ ] (ع مص ) باطل کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (صراح ) (منتهی الارب ). افکندن و باطل کردن . (آنندراج ). لغو کردن . ابطال . اسقاط. || ناامید و زیانکار گردانیدن .(منتهی الارب ) (آنندراج ). نومید کردن . تخییب . (اقرب الموارد). || از شمار افکندن . (صراح ) (منتهی الارب ) (
الغاءدیکشنری عربی به فارسیبرانداختگي , لغو , فسخ , الغا مجازات , الغاء , ابطال , فسخ کردن , لغو کردن , باطل کردن , واچيدن , بي اثرکردن , خنثي کردن , خراب کردن , ضايع کردن , بي ابرو کردن , باز کردن
الغاء کردنلغتنامه دهخداالغاء کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب )باطل کردن . بی بهره ساختن . رجوع به الغا کردن شود.
الغاء کردنلغتنامه دهخداالغاء کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب )باطل کردن . بی بهره ساختن . رجوع به الغا کردن شود.
بالغاءلغتنامه دهخدابالغاء. [ ل ِ ] (معرب ، اِ) معرب پایها. پاچها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پایچه . (مهذب الاسماء). اکارع . بلغت اهل مدینه معرب پایها. (از تاج العروس ). معرب پایها. پاچه های گوسفند. (ناظم الاطباء).