الهردلغتنامه دهخداالهرد. [ اِ ل ِ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز واقع در 23500گزی جنوب خداآفرین و 18500گزی شوسه ٔ اهر - کلیبر. کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 182</s
الهردلغتنامه دهخداالهرد. [ اِ ل ِ رِ ] (اِخ )یا البرد. دهی است از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 15 هزارگزی جنوب باختری ورزقان . کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 405 تن و محصول آنجا غلات و حبوبات است . (از فرهنگ
ذات العرضلغتنامه دهخداذات العرض . [ تُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) داود ضریر انطاکی در تذکره ذیل کلمه ٔ شوصه و ذات جنب گوید: و یقال لما بین الکتفین منها ذات العرض و مقابلها ذات الصدر. رجوع بکلمه ٔ ذات الجنب قسمت منقول از تذکره شود. و رجوع به ذات الصدر، جزء منقول از کشاف اصطلاحات الفنون شود.
واجب العرضلغتنامه دهخداواجب العرض . [ ج ِ بُل ْ ع َ ] (ع ص مرکب ) مطلب مهمی که اظهار آن لازم بود. (ناظم الاطباء). در تداول مردم واجب العرضم یعنی مطلب مهمی دارم . || کسی که دارای چنین مطلبی باشد. (ناظم الاطباء) : و کشیک خانه ٔ در دولت خانه را به جهت دیوان وزراء اعظم بنا گذاشت
هردلغتنامه دهخداهرد. [ هََ ] (ع مص ) نیک پختن گوشت را و مهراکردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دریدن و پاره پاره کردن جامه را. || دست یافتن بر چیزی . || طعن کردن در ناموس کسی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شکافتن به جهت تباه کردن . (منتهی الارب ). شکافتن برای افساد یا اصلاح . (