لغتنامه دهخدا
کچکول . [ ک َ] (اِ) کشکول . (برهان ) (آنندراج ). زنبیل . (ناظم الاطباء) : چون آن کچکول حلوا را در حضور خواجه گذاشتند... (انیس الطالبین بخاری نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). درویش با ایشان موافقت کرد کچکول حلوایی پیش آورد. (انیس الطالبین بخاری ). || گدا.