اموهلغتنامه دهخدااموه . [ اَ م ِ وَ ] (اِخ ) بعضی گفته اند نام شهریست ، و علقمةبن عبید و مالک بن سبیع از آن شهرند، و نسبت بدان اَمَوی است . (یادداشت مؤلف ).
اموهلغتنامه دهخدااموه . [ اَ وَه ْ ] (ع ن تف ) آب بسیارتر. (منتهی الارب ). آب دارتر و پرآب تر. (ناظم الاطباء).
پرتوِ گاماgamma rayواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تابش الکترومغناطیسی پرانرژی و پرنفوذ که معمولاً در واپاشی پرتوزا گسیل میشود
گسیل گاماgamma emissionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن هستههای اتمی با بیرون فرستادن تابش الکترومغناطیسی پرانرژی، بهصورت پرتو گاما، از حالت برانگیخته به حالتی با انرژی کمتر نزول میکنند
اموةلغتنامه دهخدااموة. [اَ م َ وَ ] (ع اِ) اَمة. اَمْوة. کنیزک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). رجوع به اَمة شود.
اموتلغتنامه دهخدااموت . [ اُ م ُوْ وَ ] (ع مص ) کنیزک گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند ماکنت امة و لقد اموت اموة؛یعنی کنیزک نبودی و کنیزک گردیدی . و همچنین : امیت اموة. (از ناظم الاطباء) .
اموةلغتنامه دهخدااموة. [ اُ م ُوْ وَ ] (ع مص ) پرستار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی چ تقی بینش ص 119). کنیزک گردیدن . (از منتهی الارب ).
امواهلغتنامه دهخداامواه . [ اِم ْ ] (ع مص ) بآب رسیدن چاه کن . (منتهی الارب ). اماهة. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گویند اماه اماهةً و اموه امواهاً. (از ناظم الاطباء).