امیرسالارفرهنگ نامها(تلفظ: amir sālār) (عربی ـ فارسی) امیر و پادشاه سپهسالار ، حاکم سپهبد ، فرماندهی صاحب اختیار.
امیرسالاریلغتنامه دهخداامیرسالاری . [ اَ ] (اِخ ) از ایلات متفرقه ٔ فارس است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 90).
امیرسالاریلغتنامه دهخداامیرسالاری . [ اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش خفر شهرستان جهرم با 753 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات ،پشم و پوست است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
امیرسالاریلغتنامه دهخداامیرسالاری . [ اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد با 361 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات ،پشم و پوست است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
امیرسالاریلغتنامه دهخداامیرسالاری . [ اَ ] (اِخ ) از ایلات متفرقه ٔ فارس است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 90).
امیرسالاریلغتنامه دهخداامیرسالاری . [ اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش خفر شهرستان جهرم با 753 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات ،پشم و پوست است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
امیرسالاریلغتنامه دهخداامیرسالاری . [ اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد با 361 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات ،پشم و پوست است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).