انخناقلغتنامه دهخداانخناق . [ اِ خ ِ ] (ع مص ) خپه شدن . (ناظم الاطباء).گلو گرفته شدن . (آنندراج ). خبه شدن . (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). خوه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). انخنقت الشاة؛ خبه شد گوسپند از خود. (منتهی الارب ).
خبه شدنلغتنامه دهخداخبه شدن . [ خ َ ب َ / ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خفه شدن . انخناق . اختناق . (یادداشت بخط مؤلف ).
منخنقلغتنامه دهخدامنخنق . [ م ُ خ َ ن ِ ] (ع ص ) خبه شونده از خود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). خفه شده . منخنقة. (ناظم الاطباء). رجوع به انخناق شود.