خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندرزنیوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اندرزنیوش
/'andarzniyuš/
معنی
کسی که به نصیحت دیگری گوش دهد و عمل کند؛ اندرزشنونده؛ پندنیوش؛ پندشنو؛ اندرزپذیر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اندرزنیوش
لغتنامه دهخدا
اندرزنیوش . [ اَ دَ ] (نف مرکب ) نیوشنده ٔ اندرز. اندرزپذیر.
-
اندرزنیوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] 'andarzniyuš کسی که به نصیحت دیگری گوش دهد و عمل کند؛ اندرزشنونده؛ پندنیوش؛ پندشنو؛ اندرزپذیر.
-
جستوجو در متن
-
اندرز
لغتنامه دهخدا
اندرز. [ اَ دَ ] (اِ) پند. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (هفت قلزم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). نصیحت . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (فرهنگ سروری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (مؤید الفضلاء) (غیاث اللغات ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (...
-
پند
لغتنامه دهخدا
پند. [ پ َ ] (اِ) آن است که به عربی نصیحت گویند. (برهان قاطع). اندرز. نُصح . وعظ. موعظت . موعظه . عبرت . (مهذب الاسماء). نُخیلة. وَصاة. ذِکری . ذکر. تذکیر. (منتهی الارب ). صلاح گوئی . تذکره : مرا به روی تو سوگند و صعب سوگندی که روی از تو نپیچم نه بشن...