اندرسلغتنامه دهخدااندرس . [ ] (اِخ ) شهری است بزرگ بهندوستان و از پادشایی دهم است بر کران دریا. (حدود العالم ) (از یادداشت مولف ). در حدود العالم (چ دانشگاه ) اندراس است . و رجوع به اندراس شود.
اندرزلغتنامه دهخدااندرز. [ اَ دَ ] (اِ) پند. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (هفت قلزم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). نصیحت . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (فرهنگ سروری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (مؤید الفضلاء) (غیاث اللغات ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). موعظت
اندرشلغتنامه دهخدااندرش . [ اَ دَ رَ ] (اِخ ) یا اندراش ، شهری در اسپانیا. رجوع به اسپانی در همین لغت نامه شود.
سبزه اندرسبزهلغتنامه دهخداسبزه اندرسبزه . [ س َ زَ / زِ اَ دَ س َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) بمعنی سبزاندرسبز که نام لحن نهم باشد از سی لحن باربد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به آهنگ و سبزاندرسبز شود.
دهملغتنامه دهخدادهم . [ دَ ] (اِخ ) [ نام ناحیتی از هندوستان و لقب شاهان آن ناحیت ] شهرهای بزرگ نیماس ، هرکند، اورشین ، سمندر، اندرس از آنجاست همه بر کران دریا و دهم از خویشتن بزرگتر هیچکس را نبیند و گویند که مر او را سیصد هزار مرد لشکر است و در این ناحیت عودتر باشد و اندر این ناحیت پیل بسیا
راندرسلغتنامه دهخداراندرس . [ دِ ] (اِخ ) نام شهر و بندری در دانمارک واقع در سرزمین ژوتلان شرقی و کنار رودخانه ٔ گودنا. این شهر دارای 40100 تن سکنه و کارخانه های صنعتی مختلف و فراوانی میباشد و کشتی های کوچک از طریق رودخانه ٔ مزبور کالاهای بازرگانی به این شهر می