انزع احشاءدیکشنری عربی به فارسیروده يا چشم و غيره رادر اوردن , شکم دريدن , تهي کردن , خالي کردن , نيروي چيزي راگرفتن
انزعلغتنامه دهخداانزع . [ اَ زَ ] (ع ص ) مرد موی رفته ٔ هر دو پیشانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنک موی از دو سوی پیشانی وی بشده باشد. (تاج المصادر بیهقی ). آنکه موی ندارد بپیش سر. (مهذب الاسماء). مؤنث آن زعراء است نه نزعاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه موی دو جانب پیشانی
انزعلغتنامه دهخداانزع . [ اَ زَ ] (ع ص ) مرد موی رفته ٔ هر دو پیشانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنک موی از دو سوی پیشانی وی بشده باشد. (تاج المصادر بیهقی ). آنکه موی ندارد بپیش سر. (مهذب الاسماء). مؤنث آن زعراء است نه نزعاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه موی دو جانب پیشانی