آهستهلغتنامه دهخداآهسته . [ هَِ ت َ / ت ِ ] (ص ، ق ) آرام . بی شرور : اوهر، شهرکیست به بر کوه نهاده و با آبهای بسیار، جائی بسیارکشت و مردمانی آهسته . (حدودالعالم ).شتاب گیرد و گرمی بوقت پاداشن صبور گردد و آهسته گاه بادافراه .<br
آهستهفرهنگ فارسی عمید۱. آرام؛ یواش؛ بیشتاب؛ دارای حرکت کند.۲. بیسروصدا؛ با صدای کم و پایین.۳. [قدیمی] متین؛ باوقار.
آهستهدیکشنری فارسی به انگلیسیheavy, dull, easy, leisurely, light, low, glacial, glacially, heavily, slow, soft, noiseless, quietly, sluggish, tardy
رواسب طينيةدیکشنری عربی به فارسیشيره , شهد , چکيده , جريان , جاري , رسوخ , لجنزار , بستر دريا , تراوش کردن , اهسته جريان يافتن , بيرون دادن , لا ي
oozesدیکشنری انگلیسی به فارسیoozes، لجن، بستر دریا، لجن زار، لای، چکیده، شیره، شهد، جریان، جاری، رسوخ، چکیدن، تراوش کردن، اهسته جریان یافتن، بیرون دادن