اواقنثوسلغتنامه دهخدااواقنثوس . [ اُق ِ ] (اِ) حَدَقی . قسطل الارض . حافرالبغل . باربلبوس . (یادداشت مرحوم دهخدا).
اواقنثسلغتنامه دهخدااواقنثس . [ اُ ق ِ ؟ ] (اِ) سراج القطراب . (از یادداشت مرحوم دهخدا). حدقی . رجوع به اواقنثوس شود.
اواقنثسلغتنامه دهخدااواقنثس . [ اُ ق ِ ؟ ] (اِ) سراج القطراب . (از یادداشت مرحوم دهخدا). حدقی . رجوع به اواقنثوس شود.
حدقیلغتنامه دهخداحدقی . [ ح َ دَ ](ع اِ) اسم جنس هر گلی که مستدیر و بشکل حدقه ٔ چشم باشد. || گلی که آنرا سراج القطرب و اواقنتش و اواقنثوس و قسطل الارض و حافرالبغل و باربلبوس و سنبل و ابرود نیز نامند.
سنبللغتنامه دهخداسنبل . [ سُم ْ ب ُ ] (ع اِ)خوشه (جو، گندم و مانند آن ). ج ، سنابل . (منتهی الارب ) (فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء) : گل سرخش چو عارض خوبان سنبلش همچو زلف محبوبان . سعدی . || گیاهی است از تیره ٔ سوسنی ها جزو ت