حوشاملغتنامه دهخداحوشام . [ ] (اِخ ) (بمعنی عجله ) یکی از سلاطین اروم که پیش از آنکه بر بنی اسرائیل پادشاهی مقرر شود سلطنت داشت . (قاموس کتاب مقدس ).
گاوچشمفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] ویژگی کسی که چشمان درشت دارد؛ فراخچشم.۲. (اسم) (زیستشناسی) نوعی بابونه که گلبرگهای باریک دارد و شبیه چشم است؛ چشم گاو؛ چشم گاومیش؛ چشم بز؛ چشم آهو؛ چشم گربه.
گاوچشملغتنامه دهخداگاوچشم . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) فراخ چشم . (برهان ) : سیم ساقی شده گرازمی گاوچشمی شده به گاودمی . نظامی .گاوچشمی چو شیر آشفته شب نیاسوده روز ناخفته . نظا