اوستاخیلغتنامه دهخدااوستاخی . [ اُ ] (از فرانسوی ، ص نسبی ) در اصطلاح تشریح ، شیپور اوستاخی یا مجرای اوستاخی مجرایی در گوش آدمی که بحلق راه دارد. (ناظم الاطباء). اُستاش .
اوستاخلغتنامه دهخدااوستاخ . (ص ) گستاخ . (آنندراج ). || (حامص ) شوخی و بی شرمی و بی ادبی و گستاخی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ). جسارت . (برهان ) : روی صحرا هست هموار و فراخ هر قدم دامی است کم ران اوستاخ . مولوی .|| دلیر شدن و
اوستاخفرهنگ فارسی عمیدگستاخ؛ دلیر؛ بیپروا؛ بیترس: ◻︎ روی صحرا هست هموار و فراخ / هر قدم دامیست کم ران اوستاخ (مولوی: ۳۴۶).