اوسولغتنامه دهخدااوسو. (اِ) به معنی ربودن و رباینده و آنرا اوسه بر وزن بوسه و اوسوم هم گویند. (آنندراج ).
اوسیلغتنامه دهخدااوسی . (ص نسبی ) منسوب به اوس ، و آن شهری است بفرغانه : بشکر چیدن لفظ تو آن بودکه هم اوسی رسد هم اوزجندی .سوزنی .
اوسوخاللغتنامه دهخدااوسوخال . (اِخ ) دومین از خانان مغولستان از نسل چنگیزخان مغول (780 - 790 هَ. ق .).
اوسونلغتنامه دهخدااوسون . [ اَ / اُو ] (اِ) افسون و آن خواندن کلماتی باشد مر عزائم خوانان وساحران را بجهت حصول مقاصد خود و رام کردن جانوران .(ناظم الاطباء) (برهان ) (هفت قلزم ). جادو و سحر. (ازناظم الاطباء). حیله و تزویر. (برهان ) (هفت قلزم ).
اسطریرنلغتنامه دهخدااسطریرن . [ ] (اِ) یا اسطرنیون . نام یکی از ماهها و شهور است . ادریسی ، آنجا که از اقیانوس سخن میراند گوید: و ایام سفرهم ، فیه ایام قلائل و هی مدةشهر اسطریرن و شهر اوسو. گرگریو (48،1) آنرا اسطزیون ضبط کرده .
اوسوخاللغتنامه دهخدااوسوخال . (اِخ ) دومین از خانان مغولستان از نسل چنگیزخان مغول (780 - 790 هَ. ق .).
اوسونلغتنامه دهخدااوسون . [ اَ / اُو ] (اِ) افسون و آن خواندن کلماتی باشد مر عزائم خوانان وساحران را بجهت حصول مقاصد خود و رام کردن جانوران .(ناظم الاطباء) (برهان ) (هفت قلزم ). جادو و سحر. (ازناظم الاطباء). حیله و تزویر. (برهان ) (هفت قلزم ).