یاوارلغتنامه دهخدایاوار. (ص ، اِ) در این شعر ناصرخسرو ظاهراً لغتی در یاور است : خردمند با اهل دنیا به رغبت نه صحبت نه کار و نه یاوار دارد. ناصرخسرو.و رجوع به آوار شود.
آوارلغتنامه دهخداآوار. (اِخ ) نام قومی ازمردم ارال و آلتائی که مدت سه قرن بر اروپا تاختن بردند و در 168 هَ .ق . شارلمانْی آنان را دفع کرد.
آوارلغتنامه دهخداآوار. (ص ) از خانمان و یا وطن و جز آن دورافتاده . دربدر : لجاج ومشغله ماغاز تا سخن گویم که ما ز مشغله ٔ تو ز خانه آواریم . ناصرخسرو.بمن سپرد و ز من بستدند فرعونان شدم بعجز و ضرورت ز خانمان آوار. <p class="a
ابرانهلغتنامه دهخداابرانه . [ اَ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) صورتی از آبرانه . میرآب . آبیار. اویار.
باخرلغتنامه دهخداباخر. [ خ ِ ] (ع ص ) آب دهنده ٔ زراعت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اویار. (آبیار).
آب بخشلغتنامه دهخداآب بخش . [ آب ْ، ب َ ] (نف مرکب ) میرآب . قلاد. (مهذب الاسماء). آب یار. اویار. آنکه شغلش آب دادن بکشت بود.
خاویارلغتنامه دهخداخاویار. (اِ) تخم انواع مختلف ماهی اسیپنسر یا سگ ماهی است که بصورت ماده ٔ غذایی در آمده است . لغت خاویار که در اکثر زبانهای اروپایی - باستثنای روسی یکی است ، ظاهراً باید از ریشه ٔ ترکی یا تاتاری گرفته شده باشد (گرچه ترکها امروز آنرا خاویاه مینامند که محتملاً از کلمه ٔ کاویالا
خاویارفرهنگ فارسی عمید۱. تخم خوراکی ماهی خاویار، به اندازۀ عدس، و به رنگهای زرد، خرمایی، خاکستری، یا سیاه که دارای آلبومین، مواد چربی، و مواد فسفری است. Δ از خوراکهای فاخر و گرانقیمت است و بیشتر در روسیه و کنارههای دریای خزر بهدست میآید.۲. تخم ماهی.۳. = ماهی ⟨ ماهی خاویار