هجنفلغتنامه دهخداهجنف . [ هََ ج َن ْ ن َ ] (ع ص ) دراز و پهن . (منتهی الارب ). طویل عریض . ج ، هجانیف . (اقرب الموارد).
ثانيةدیکشنری عربی به فارسیاز نو , دوباره , دگربار , پس , باز , يکبارديگر , ديگر , از طرف ديگر , نيز , بعلا وه , ازنو , بطرز نوين , از سر
بازفرهنگ فارسی عمید۱. دوباره؛ ازنو؛ دیگرباره: باز پیدات شد؟۲. نیز؛ هم: اگر حتی یک ذره ملاحظه میکردی، باز غنیمت بود.
[فعل] نو کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان نو کردن، نوسازی کردن، ازنو ساختن، طرحی نو درانداختن، انقلاب کردن تجدید کردن، تازه کردن زنده کردن