اکثریت مطلقabsolute majority, overall majority, straight majorityواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن یک فرد یا زب دستکم بیش از 50 درصد از آرا را به دست آورد متـ . اکثریت ساده simple majority
اکثریتلغتنامه دهخدااکثریت . [ اَ ث َ ری ی َ ] (ع مص جعلی ،اِمص ، اِ) بسیاری و افزونی . (ناظم الاطباء). || زیادتی در عدد. بیشتری و کثرت . (ناظم الاطباء).زیادتی در شماره . مقابل اقلیت . (یادداشت مؤلف ). بیشتر افراد یک کشور، یک منطقه یا شهر که از جهت زبان ، مذهب ، یا نژاد با هم وجه اشتراکی دارند،
اکثریتفرهنگ فارسی عمید۱. اکثر بودن؛ بیشتر بودن؛ بسیاری و افزونی.۲. (اسم) بیشتر افراد یک کشور یا یک شهر یا یک انجمن.۳. (اسم) افراد یک مجموعه، کشور، یا سازمان که ویژگیهای مشترک دارند و تعدادشان از سایر بخشها بیشتر است.
اکثریتدیکشنری فارسی به انگلیسیabsolute majority, body, generalities, majority, mass , preponderance, preponderancy
بیشترینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد ، اکثریت، توده، انبوه، قسمت عمده، بیشینه اکثریتنسبی، اکثریت مطلق، اکثریت قریببهاتفاق
مطلقواژهنامه آزاد(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) اَبَست. از "اَ" پیشوند نایِش (نفی) چون امرداد و انوشه و "بَست" رویهم می شود "ناوابسته". "اکثریت مطلق آرا" به پارسی می شود "بیشتریِ اَبَستِ رای ها". "صفر مطلق" به پارسی می شود "زِفر اَبَست". "دمای مطلق" به پارسی می شود "دمای اَبَست". "قدر مطلق" به پارسی می شود "ارز
اکثریتلغتنامه دهخدااکثریت . [ اَ ث َ ری ی َ ] (ع مص جعلی ،اِمص ، اِ) بسیاری و افزونی . (ناظم الاطباء). || زیادتی در عدد. بیشتری و کثرت . (ناظم الاطباء).زیادتی در شماره . مقابل اقلیت . (یادداشت مؤلف ). بیشتر افراد یک کشور، یک منطقه یا شهر که از جهت زبان ، مذهب ، یا نژاد با هم وجه اشتراکی دارند،
اکثریتلغتنامه دهخدااکثریت . [ اَ ث َ ری ی َ ] (ع مص جعلی ،اِمص ، اِ) بسیاری و افزونی . (ناظم الاطباء). || زیادتی در عدد. بیشتری و کثرت . (ناظم الاطباء).زیادتی در شماره . مقابل اقلیت . (یادداشت مؤلف ). بیشتر افراد یک کشور، یک منطقه یا شهر که از جهت زبان ، مذهب ، یا نژاد با هم وجه اشتراکی دارند،
اکثریتفرهنگ فارسی عمید۱. اکثر بودن؛ بیشتر بودن؛ بسیاری و افزونی.۲. (اسم) بیشتر افراد یک کشور یا یک شهر یا یک انجمن.۳. (اسم) افراد یک مجموعه، کشور، یا سازمان که ویژگیهای مشترک دارند و تعدادشان از سایر بخشها بیشتر است.
اکثریتدیکشنری فارسی به انگلیسیabsolute majority, body, generalities, majority, mass , preponderance, preponderancy
اکثریتلغتنامه دهخدااکثریت . [ اَ ث َ ری ی َ ] (ع مص جعلی ،اِمص ، اِ) بسیاری و افزونی . (ناظم الاطباء). || زیادتی در عدد. بیشتری و کثرت . (ناظم الاطباء).زیادتی در شماره . مقابل اقلیت . (یادداشت مؤلف ). بیشتر افراد یک کشور، یک منطقه یا شهر که از جهت زبان ، مذهب ، یا نژاد با هم وجه اشتراکی دارند،
اکثریتفرهنگ فارسی عمید۱. اکثر بودن؛ بیشتر بودن؛ بسیاری و افزونی.۲. (اسم) بیشتر افراد یک کشور یا یک شهر یا یک انجمن.۳. (اسم) افراد یک مجموعه، کشور، یا سازمان که ویژگیهای مشترک دارند و تعدادشان از سایر بخشها بیشتر است.
دولت اکثریتmajority governmentواژههای مصوب فرهنگستاندر نظام مجلسی، دولتی که حزب برخوردار از اکثریت تشکیل میدهد
اکثریتدیکشنری فارسی به انگلیسیabsolute majority, body, generalities, majority, mass , preponderance, preponderancy