بابادیلغتنامه دهخدابابادی . (اِخ ) شعبه ای از طایفه ٔ هفت لنگ ایل بختیاری است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
بابادیلغتنامه دهخدابابادی . (معرب ،اِ) فلفل . (تذکره ٔ ضریر انطاکی چ مصر). و آن مصحف باباری است و در تحفه ٔ حکیم مؤمن و فهرست مخزن الادویه و برهان هم باباری آمده است . رجوع به باباری شود.
عزیز بابدیلغتنامه دهخداعزیز بابدی . [ ع َ ب َ ] (اِخ ) دهی از بخش میان کنگی شهرستان زابل . سکنه ٔ آن 289 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصول آن غلات و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
بابودهلغتنامه دهخدابابوده . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیرون بشم بخش کلاردشت شهرستان نوشهر در 21هزارگزی جنوب خاوری حسن کیف ، متصل به مرزن آباد. کوهستانی ، معتدل . دارای 65 تن سکنه . و آب آن از چشمه و نهر محلی است . محصول آن غل
بباده نشستنلغتنامه دهخدابباده نشستن . [ ب ِ دَ/ دِ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) مشغول باده گساری شدن . به باده خواری نشستن . مجلس عیش فراهم کردن : برفتند با رود و رامشگران بباده نشستند یکسر سران .فردوسی .
بابادیندارلغتنامه دهخدابابادیندار. (اِخ ) دهی از دهستان کشور بخش پاپی شهرستان خرم آباد 35 هزارگزی جنوب باختری ایستگاه سپید دشت و 6 هزارگزی باختر ایستگاه کشور. کوهستانی . گرمسیر مالاریائی سکنه ٔ آن 40</spa
عالی انورلغتنامه دهخداعالی انور. [ اَن ْ وَ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ بابادی هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
ململیلغتنامه دهخداململی . [ م َ م َ ] (اِخ ) شعبه ای از طایفه ٔ بابادی هفت لنگ بختیاری ودارای شعب ذیل است : سله چین ، کوروند، ملورچی ، حلوانی ، شهنی ، نصیر و گمار. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
راکیلغتنامه دهخداراکی . (اِخ ) حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده (چ لیدن ص 539) آن را جزو طوایفی شمرده که در عهد پادشاهی هزارسف بلرستان آمده اند. و کیهان در جغرافیای سیاسی ص 74 گوید: شعبه یی از طایفه ٔ بابادی هفت لنگ بختیاری است .<
بابادیندارلغتنامه دهخدابابادیندار. (اِخ ) دهی از دهستان کشور بخش پاپی شهرستان خرم آباد 35 هزارگزی جنوب باختری ایستگاه سپید دشت و 6 هزارگزی باختر ایستگاه کشور. کوهستانی . گرمسیر مالاریائی سکنه ٔ آن 40</spa