بوختنلغتنامه دهخدابوختن . [ ت َ ] (مص ) نجات دادن (مخصوصاً از دوزخ ). رهایی بخشیدن . پهلوی «بختن » . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به بُخت شود.
باختنفرهنگ فارسی عمید۱. پول خود را در قمار از دست دادن؛ بازیدن.۲. شکست خوردن؛ مغلوب شدن در بازی یا قمار.۳. از دست دادن.۴. (مصدر لازم) [قدیمی] بازی کردن: چوگان باختن.
باختنلغتنامه دهخداباختن . [ ت َ ] (مص ) لازم و متعدی هر دوآمده است . مقابل بردن ، در قمار. گم کردن در قمار. زیان کردن در قمار. باختن چیزی بگرو. مقامره . (منتهی الارب ). تقامر. (منتهی الارب ) (کازیمیرسکی ). قمار باختن . یَسْر. یَسَر. مغلوب حریف شدن در قمار. جنسی از قمارکه نقد خود را در قمار بحر
افقددیکشنری عربی به فارسیمحروم کردن , داغديده کردن , گم کردن , مفقود کردن , تلف کردن , از دست دادن , زيان کردن , منقضي شدن , باختن(در قمار وغيره) , شکست خوردن , جا گذاشتن (چيزي)
باختنفرهنگ فارسی عمید۱. پول خود را در قمار از دست دادن؛ بازیدن.۲. شکست خوردن؛ مغلوب شدن در بازی یا قمار.۳. از دست دادن.۴. (مصدر لازم) [قدیمی] بازی کردن: چوگان باختن.
باختنلغتنامه دهخداباختن . [ ت َ ] (مص ) لازم و متعدی هر دوآمده است . مقابل بردن ، در قمار. گم کردن در قمار. زیان کردن در قمار. باختن چیزی بگرو. مقامره . (منتهی الارب ). تقامر. (منتهی الارب ) (کازیمیرسکی ). قمار باختن . یَسْر. یَسَر. مغلوب حریف شدن در قمار. جنسی از قمارکه نقد خود را در قمار بحر
باختنفرهنگ فارسی معین(تَ) (مص ل .) 1 - مغلوب شدن در قمار یا بازی . 2 - از بین رفتن تمام یا بخشی از مال . 3 - بخشیدن . 4 - از شدت ترس یا نگرانی سُست شدن ، گیج شدن . 5 - چرخ دادن . ؛قافیه را ~ اشتباه کردن ، در غلط افتادن .
باختنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ازدست دادن، تلف کردن، هدر دادن ≠ به دست آوردن ۲. شکستخوردن، مغلوب شدن ≠ پیروز شدن، بردن، برنده شدن ۳. ورزیدن ۴. بازی کردن ۵. سرگرم شدن، مشغول شدن
درباختنلغتنامه دهخدادرباختن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) دربازیدن .باختن . بازی کردن . (ناظم الاطباء). قمار : چرخ کجه باز تا نهان ساخت کجه با نیک و بد دائره درباخت کجه . (منسوب به رودکی ).جمالت چون جوانی جان نوازدکسی جان با جوانی درنبا
دغا باختنلغتنامه دهخدادغا باختن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) حیله کردن در بازی قمار : چو نقش حریفی شگفت آیدش دغا باختن در گرفت آیدش .نظامی .
دغل باختنلغتنامه دهخدادغل باختن . [ دَ غ َ ت َ ] (مص مرکب ) نادرستی کردن در بازی قمار. ناراست باختن : بیم جانست درین بازی بیهوده مراچه کنم دست تو بردی که دغل باخته ای .سعدی .
دل باختنلغتنامه دهخدادل باختن . [ دِ ت َ ] (مص مرکب ) دل دادن . عاشق شدن . شیفته شدن . فریفته شدن . شیدا شدن . و رجوع به دل باخته شود. || زهره باختن . از ترس سخت مریض شدن یا مردن . سخت ترسیدن یا از ترس سخت بیمار شدن یا مردن .
دوالک باختنلغتنامه دهخدادوالک باختن . [ دَ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) بازی با دوال و تسمه . || نیرنگ و دغا و دورویی نمودن . (یادداشت مؤلف ). مکر و حیله کردن . (آنندراج ) : ای منافق یا سلیمان باش یا کافر به دل چند باید با خداوند این دوالک باختن . ناصرخ