بادآلولغتنامه دهخدابادآلو. (ن مف مرکب ) در تداول عوام ،متورم . ورم کرده . بادکرده . پف کرده . باورم . دارای آماس : چشمهای بادآلو. ظاهراً تخفیفی است از بادآلوده .
بادگلولغتنامه دهخدابادگلو. [ گ َ ] (اِ مرکب ) آروغ .آرغ . آروق . بادی که بصدا از گلو برآرند. در تداول مشهد و گناباد خراسان ، اُرُغ . جُشاء. (منتهی الارب ).
بادلولغتنامه دهخدابادلو. [ دِل ْ لو ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد. در 18هزارگزی شمال باختری آغ کند و ششهزاروپانصدگزی شوسه ٔ میانه - زنجان در منطقه ٔ کوهستانی قرار دارد. هوایش گرم و دارای 159
بادگلو زدنلغتنامه دهخدابادگلو زدن . [ گ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) آروغ زدن .آروق زدن . بادگلو کردن . بادی بصدا از گلو برآمدن .
بادآلونالغتنامه دهخدابادآلونا. [ ل ُ] (اِخ ) شهری است به اسپانیا واقع در شهرستان برشلونه که دارای سی هزار جمعیت و صنایع مختلف میباشد.
بادآلونالغتنامه دهخدابادآلونا. [ ل ُ] (اِخ ) شهری است به اسپانیا واقع در شهرستان برشلونه که دارای سی هزار جمعیت و صنایع مختلف میباشد.