بادشفاملغتنامه دهخدابادشفام . [ دِ ] (اِ مرکب ) بمعنی بادژفام است که سرخی و کمودتی باشد که در روی مردم بهم میرسد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 176 ص آ و به بادشنام ، بادشکام ، بادشوام ، بادژفام ، بادژنام ، با
باذشفاملغتنامه دهخداباذشفام . [ ش َ ] (اِ) (از دزی ج 1 ص 48). همان بادشفام است . رجوع به بادژنام و مترادفات آن شود.
بادشکاملغتنامه دهخدابادشکام . [ دِ ] (اِ مرکب ) بمعنی بادشفام است که سرخی بسیاهی مایل روی مردم باشد. (برهان ). بادشفام است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء: بادشفام ). رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 176 ص آ و به باددژنام ، بادژکام ، بادژ
باذشفاملغتنامه دهخداباذشفام . [ ش َ ] (اِ) (از دزی ج 1 ص 48). همان بادشفام است . رجوع به بادژنام و مترادفات آن شود.
بادژباملغتنامه دهخدابادژبام . [ دِ ](اِ مرکب ) بادژ باشد. رجوع به بادژ، بادش ، باددژنام ، بادژفام ، بادشکام ، بادشفام ، بادشوام ، بادشم شود.
بادشملغتنامه دهخدابادشم . [ ش َ ] (اِ) بادژفام است . رجوع به باددژنام ، بادژفام ، بادشکام ، بادشفام ، بادژبام ، بادشوام ، بادشنام ، بادش و بادژ شود.
بادشواملغتنامه دهخدابادشوام . [دِش ْ ] (اِ مرکب ) بادشنام است که مقدمه ٔ جذام باشد.(برهان ). رجوع به بادژ، باددژفام ، بادشفام ، بادژکام ، بادشکام ، بادژوام ، بادشوام ، بادژبام ، بادشم شود.