بارآغوشلغتنامه دهخدابارآغوش . (اِ مرکب ) چیزی که انسان بتواند در آغوش خود حمل کند.در بعض نسخ نوشته : مقدار مایحمله الانسان ملاصقاً بجنبیه . (شعوری ج 1 ورق 169). بغل پر. (ناظم الاطباء).
آلان براغوشلغتنامه دهخداآلان براغوش . [ ب َ ] (اِخ ) نام خُرّه ای از سراب آذربایجان ، وسعت آن سی فرسنگ مربع و دارای بیست وهفت قریه ، مرکز آن را آلان نامند. حد شمالی این خرّه مشگین شرقی و جنوبی آن شقاقی و غربی خانمرود است .
برغوزلغتنامه دهخدابرغوز. [ ب ُ ] (ع اِ) بچه ٔ گاو کوهی وحشی یا وقتی که با مادر خود برفتار آید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به برغز و برغاز شود.
برغزلغتنامه دهخدابرغز. [ ب َ غ َ ] (ع اِ) بچه ٔ گاو وحشی یا وقتی که با مادر خود برفتار آید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بچه ٔ گاو دشتی . (مهذب الاسماء). بُرغز. برغوز. برغاز. (منتهی الارب ).
برغزلغتنامه دهخدابرغز. [ ب ُ غ َ ] (اِخ ) بلغار در اصطلاح قاضی صاعد اندلسی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بلغار شود.