بارپوشلغتنامه دهخدابارپوش .(اِ مرکب ) جامه که بر بار پوشند تا از صدمت باران وآفتاب مصون ماند. || ظاهراً بالاپوش : و سواران بر عقب می آمدند و موضعی که جواز تعذرزیادت داشت بارپوشها می انداخت . (جهانگشای جوینی ).
باروشلغتنامه دهخداباروش . (اِخ ) پیر ژول سیاستمدار فرانسوی متولد بپاریس (1802-1870م .)، وزیر ناپلئون سوم .
باروشلغتنامه دهخداباروش . (اِخ ) فدریگو معروف به باروچی نقاش بنام مذهبی ایتالیا. رجوع به باروچی شود.
باروجلغتنامه دهخداباروج . (اِخ ) دهی است جزء دهستان یامچی بخش مرکزی شهرستان مرند که در ده هزارگزی شمال باختری مرند و 4 هزارگزی راه آهن جلفا به مرند در جلگه واقع است . هوایش معتدل و دارای 650 تن سکنه میباشد. آبش از رودخانه و مح