دیزی بارکردنلغتنامه دهخدادیزی بارکردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پختن آب گوشت در دیزی . (یادداشت مؤلف ). || بکنایه ، بمزاح ، آرمیدن با جفت . مباضعت . (یادداشت مؤلف ).
دیزی بارکردنلغتنامه دهخدادیزی بارکردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پختن آب گوشت در دیزی . (یادداشت مؤلف ). || بکنایه ، بمزاح ، آرمیدن با جفت . مباضعت . (یادداشت مؤلف ).
عبءدیکشنری عربی به فارسیبار , وزن , گنجايش , طفل در رحم , بارمسلوليت , بارکردن , تحميل کردن , سنگين بار کردن
دیگ بر بار کردنلغتنامه دهخدادیگ بر بارکردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دیگ بر بار داشتن . دیگ بر دیگدان نهادن جهت طبخ طعام . (آنندراج ).
پرخوریکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات یکردن، ناپرهیزی کردن، بارکردن، نجویده قورت دادن، نشخوار کردن، لمباندن، خوردن، حرص زدن، سیر نشدن، سیری نداشتن
ایاسهلغتنامه دهخداایاسه . [ اَ س َ ] (اِ) آرزو و اشتیاق . (برهان ) (هفت قلزم ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). || حلقه و قلابی را گویند که بعد از بارکردن ، آن نوار را بر بالای بار اندازند و قلاب را بر آن محکم کرده بکشند. (انجمن آرا). حلقه و قلابی که حلقه را بر نوار پهن نصب کرده باشند و بعد از بارک
ورکردنلغتنامه دهخداورکردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرد کردن . برداشتن . بارکردن : که که ورکردن ؛ برکردن . || ستودن . || افراشتن و بلند کردن . || برکندن . برکشیدن . از بیخ کندن . برانداختن . || تکیه کردن . || سوختن و آتش افروختن . (ناظم الاطباء).
دیزی بارکردنلغتنامه دهخدادیزی بارکردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پختن آب گوشت در دیزی . (یادداشت مؤلف ). || بکنایه ، بمزاح ، آرمیدن با جفت . مباضعت . (یادداشت مؤلف ).