باریس سسلغتنامه دهخداباریس سس . [ س ِ ] (اِخ ) یکی از هفت تن که برای از میان برداشتن بردیای دروغی (سپنت دات مغ) با هم هم سوگند شدند و در کار خود نیز توفیق یافتند و وی را برداشتند و داریوش را بتخت بنشاندند. (ایران باستان ج 1 ص 531
بارزدیکشنری عربی به فارسیمتمايز , برجسته , حاءز اهميت , جالب , ياد اوردني , شخص بر جسته , چيز برجسته , جالب توجه , مورد ملا حظه , قابل توجه , قابل دقت , مورد توجه , باارزش
گئوماتلغتنامه دهخداگئومات . [ گ ِ ] (اِخ ) گوماتا. غاصب تاج و تخت هخامنشی که در زمان مسافرت کمبوجیه پسر کوروش بزرگ به مصر خود را بنام بردیا برادر پادشاه معرفی و سلطنت را غصب کرد. مرحوم پیرنیا در ایران باستان آرد: راجع به این واقعه یک سند رسمی که قسمتی از کتیبه ٔ بیستون داریوش اول میباشد در دست
باریسلغتنامه دهخداباریس . (اِخ ) دهی است جزء دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی مشکین شهر که در 15 هزارگزی شمال مشکین شهر و 10 هزارگزی شوسه ٔ مشکین شهر به اردبیل در جلگه واقع است . هوایش معتدل و دارای 151<
ساباریسلغتنامه دهخداساباریس . (اِخ ) نام پسر پادشاه ارمنستان معاصر کورش کبیر است . رجوع به ایران باستان ج 1 ص 310 شود.
نباریسلغتنامه دهخدانباریس . [ ن َ ] (اِخ ) چند چاه به هم نزدیک مر بنی کلب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام چند چاه در عربستان . (ناظم الاطباء). شباک لبنی کلب . (معجم متن اللغة). چایهای نزدیک یکدیگر. (اقرب الموارد).
نباریسلغتنامه دهخدانباریس . [ ن َ ] (ع اِ) ج ِ نبراس ، بمعنی مصباح و چراغ . (اقرب الموارد). رجوع به نبراس شود.
ارساباریسلغتنامه دهخداارساباریس . [ اُ ] (اِخ ) یکی از دختران مهرداد ششم پادشاه آسیای صغیر است . (ایران باستان ص 2149).