بازشناختنلغتنامه دهخدابازشناختن . [ ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) شناختن . امتیاز کردن . (آنندراج ). تمییز کردن . تمییز دادن . فرق گذاشتن . تشخیص تفاوت بین دو چیز : این همه روز مرگ یکسانندنشناسی ز یکدگرشان باز. رودکی .سپاه اندرآمد ز جای کمین <br
رزمگاه کثیفdirty battlefieldواژههای مصوب فرهنگستانمحیط عملیاتی رزمی که در آن نمیتوان افراد غیرنظامی را از افراد نظامی بازشناخت
مقولهcategory 2واژههای مصوب فرهنگستانطبقه یا دستگاهی از واحدهای دستوری یا واژگانی که بتوان آن را در یکی از سطوح ساختمان زبان بازشناخت
بازشناختنلغتنامه دهخدابازشناختن . [ ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) شناختن . امتیاز کردن . (آنندراج ). تمییز کردن . تمییز دادن . فرق گذاشتن . تشخیص تفاوت بین دو چیز : این همه روز مرگ یکسانندنشناسی ز یکدگرشان باز. رودکی .سپاه اندرآمد ز جای کمین <br