افق المبینلغتنامه دهخداافق المبین . [ اُ ف ُقُل ْ م ُ ] (ع اِ مرکب ) بالاترین مرتبه ٔ قلب . (از تعریفات جرجانی ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
اعلا مرتبهلغتنامه دهخدااعلا مرتبه . [ اَ م َ ت َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) بالاترین مرتبه . گرانقدرترین . بهترین نوع . کاملترین : لباسی سبب شهرت است که در اعلا مرتبه ٔ تکلف باشد. (انیس الطالبین ص 190).
کمالفرهنگ فارسی عمید۱. بالاترین مرتبۀ چیزی؛ نهایت: با کمال خرسندی.۲. (اسم مصدر) برتر بودن در داشتن صفات نیک؛ کامل بودن؛ آراستگی صفات.۳. درایت؛ دانایی؛ خردمندی.۴. (اسم) (فلسفه) صورت نهایی و طبیعی هرچیز.۵. (اسم مصدر) (تصوف) رسیدن به مرحلۀ محو و فنا.⟨ کمال یافتن: (مصدر لازم)۱. به ک
الوهیتلغتنامه دهخداالوهیت . [ اُ هی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) الوهیة. خدایی . ربوبیت . معبودیت . خدا بودن : بغرور این مملک دعوی الوهیت کرد. (گلستان ). رجوع به الوهیة و الوهة شود. || (اصطلاح تصوف ) نام مرتبه ای است جامع تمامی مراتب اسماء و صفات . صاحب الانسان الکامل گوید:
اذعانلغتنامه دهخدااذعان . [ اِ ] (ع مص ) اقرار. اعتراف . اقرار کردن . (منتهی الارب ). خستو شدن . قبول کردن . شناختن . || گردن نهادن . (تاج المصادر بیهقی ). گردن دادن . (منتهی الارب ). ذعن . رام شدن . (آنندراج ). فرمانبرداری و اطاعت . (غیاث اللغات ): انقیاد و اذعان بحدّی که امیر صدهزار [ را ] .
[صفت] بالاترینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ترین، رویی، بالایی، فوقانی، زبرین، بالادستی، علیا، برین، مافوق، برتر تاپ، سوپر هوایی، رفیع، متعالی، بلند نیکو، مهم شامخ، منیع، والا، بلندمرتبه، گرانقدر، بلندپایهتر، عالیرتبه