بامسلغتنامه دهخدابامس . [ م َ ] (اِ) ظاهراً مرکب از «با» مخفف بابا و «مس » بمعنی بزرگ و مه . این کلمه در تداول زرتشتیان یزد معنی پدر بزرگ و جد دارد.
بامسلغتنامه دهخدابامس . [ م َ / م ُ ] (ص ) پامس . شخصی را گویند که از بودن در شهری و دیاری که غیروطن اوست دلگیر شده و به تنگ آمده باشد و بنابر مانعی نتواند از آنجا به جای دیگر رفت . (آنندراج ) (هفت قلزم ) (فرهنگ جهانگیری ). کسی که در یکجا بیکار و بی شغل مانده
نحاسدیکشنری عربی به فارسیبرنج (فلز) , پول خرد برنجي , بي شرمي , افسر ارشد , منقل اتش , برنج سازي , مس , بامس اندودن , مس يا ترکيبات مسي بکار بردن
بامسلغتنامه دهخدابامس . [ م َ ] (اِ) ظاهراً مرکب از «با» مخفف بابا و «مس » بمعنی بزرگ و مه . این کلمه در تداول زرتشتیان یزد معنی پدر بزرگ و جد دارد.
بامسلغتنامه دهخدابامس . [ م َ / م ُ ] (ص ) پامس . شخصی را گویند که از بودن در شهری و دیاری که غیروطن اوست دلگیر شده و به تنگ آمده باشد و بنابر مانعی نتواند از آنجا به جای دیگر رفت . (آنندراج ) (هفت قلزم ) (فرهنگ جهانگیری ). کسی که در یکجا بیکار و بی شغل مانده
بامسلغتنامه دهخدابامس . [ م َ ] (اِ) ظاهراً مرکب از «با» مخفف بابا و «مس » بمعنی بزرگ و مه . این کلمه در تداول زرتشتیان یزد معنی پدر بزرگ و جد دارد.
بامسلغتنامه دهخدابامس . [ م َ / م ُ ] (ص ) پامس . شخصی را گویند که از بودن در شهری و دیاری که غیروطن اوست دلگیر شده و به تنگ آمده باشد و بنابر مانعی نتواند از آنجا به جای دیگر رفت . (آنندراج ) (هفت قلزم ) (فرهنگ جهانگیری ). کسی که در یکجا بیکار و بی شغل مانده