بانیازلغتنامه دهخدابانیاز. (ص مرکب )(از: با + نیاز). که نیاز دارد. حاجتمند. (ناظم الاطباء). نیازمند. برابر بی نیاز. || کنایه ازمخلوق . (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : چنان دارم ای داور کارسازکزین بانیازان شوم بی نیاز.نظامی .
بانازلغتنامه دهخداباناز. (ص مرکب ) (از: با+ ناز) که ناز دارد. نازدار. پرناز : سمن بوی خوبان باناز و شرم همه پیش کسری برفتند نرم . فردوسی .دلارای و بارای و باناز و شرم سخن گفتنش خوب و آوای نرم . فردوسی .
بونازلغتنامه دهخدابوناز. (اِ) گیاهی است که هر جا بیخ خشک آنرا نهان کنند، زود سبز شود. (غیاث ) (آنندراج ).