بباده نشستنلغتنامه دهخدابباده نشستن . [ ب ِ دَ/ دِ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) مشغول باده گساری شدن . به باده خواری نشستن . مجلس عیش فراهم کردن : برفتند با رود و رامشگران بباده نشستند یکسر سران .فردوسی .
بابادیلغتنامه دهخدابابادی . (اِخ ) شعبه ای از طایفه ٔ هفت لنگ ایل بختیاری است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
بابادیلغتنامه دهخدابابادی . (معرب ،اِ) فلفل . (تذکره ٔ ضریر انطاکی چ مصر). و آن مصحف باباری است و در تحفه ٔ حکیم مؤمن و فهرست مخزن الادویه و برهان هم باباری آمده است . رجوع به باباری شود.