بتائینفرهنگ فارسی عمیدمادهای که از ملاس چغندر قند گرفته میشود و در طب برای معالجۀ بعضی بیماریهای کبدی به کار میرود.
بتانلغتنامه دهخدابتان . [ ] (اِخ ) نام دروازه ای به سیستان . این نام در اصل نسخه ٔ خطی بنان بوده و بعد تصحیح شده است . رجوع به تاریخ سیستان چ بهار ص 380 شود.
بتانلغتنامه دهخدابتان . [ ب َت ْ تا ] (اِخ ) دهی در حران . (ناظم الاطباء). ناحیتی است در حران . (از ابن خلکان ). ابن اکفانی آن را به کسر باء ضبط کرده است . (از معجم البلدان ).
بتانلغتنامه دهخدابتان . [ ب ُ ] (اِخ ) از قرای نیشابور از اعمال ترشیز است . (از معجم البلدان ) (مرآت البلدان ). دهی است از مضافات طریثیث . (ناظم الاطباء).
بطائنلغتنامه دهخدابطائن . [ ب َ ءِ ] (ع اِ) بطاین . ج ِ بَطینَة. (ناظم الاطباء). رجوع به بطینه و بطاین شود : چو چشم عاشق داری باشک روی هواچو روی دلبر داری به نقش روی بطاح .مسعودسعد.