بتلونیلغتنامه دهخدابتلونی . [ ] (اِخ ) شاکر بتلونی حاصبانی ، ساکن بیروت . او راست : تسلیة الخواطر فی منتخبات الملح و النوادر. دلیل الهائم فی صناعة الناثر و الناظم . نفخ الازهار فی منتخبات الاشعار. (از معجم المطبوعات ).
بطلانیلغتنامه دهخدابطلانی . [ ب ُ ] (از ع ، حامص ) فساد. کذب : حقا که دروغ داستانیست بطلانی داستان ببینم .خاقانی .
بطالینلغتنامه دهخدابطالین . [ ب َطْ طا ] (ع اِ) ج ِ بطال در حالت نصب و جر. رجوع به بطال و قفطی ص 183 شود.
بطلانفرهنگ فارسی عمید۱. باطل بودن؛ نادرست بودن.۲. (حقوق) ازبین رفتن؛ بیاعتبار شدن.۳. [قدیمی] نابودی؛ هلاکت.